ابتدا برایمان بگویید وابستگی تا چه حد در بچهها طبیعی است؟ در دو سال اول که مادر فرزند خود را شیر میدهد بیشترین رابطه عاطفی بین مادر و فرزند برقرار میشود. در واقع از زمانی که جنین در رحم مادر شکل میگیرد رابطه عاطفی از طرف مادر برقرار میشود و با اولین تماس پوستی با نوزاد بیشتر و بیشتر میشود، ولی در مورد فرزند از ۴ تا ۵ ماهگی این رابطه شکل میگیرد. والدین باید بدانند در دو سال اول زندگی کودک، وابستگی کاملا طبیعی است و همانند این است که مادر و فرزند درون یک کپسول زندگی میکنند و در این رابطه معمولاً نقش پدران کمرنگتر است. این وابستگی عمیق بین مادر و فرزند جزو روند طبیعی رشد کودک است، ولی بعد از دو سالگی والدین باید وابستگی کودک را به تدریج، کم کنند. به نظر میآید مستقل کردن و جدا کردن کودکی که تا دو سالگی کاملاً به والدین، بهویژه به مادر، وابسته بوده کار سختی باشد. والدین باید با چه روشی این کار را شروع کنند؟ اولین قدم برای کم کردن وابستگی بچهها بعد از دو سالگی، جدا کردن محل خواب کودک است. در یک سال اول چون نگرانی از نشانگان مرگ ناگهانی نوزاد وجود دارد، توصیه ما این است که کودک در اتاق پدر و مادر یا در معرض دید آنها بخوابد اما بعد از دو سالگی بهتدریج باید اتاق کودک جدا شود. بعد از اینکه محل خواب کودک جدا شد، قدم بعدی این است که کودک وارد شبکههای اجتماعی کوچک شود. یعنی قبل از اینکه بچه به مهد برود، برای اینکه سطح وابستگی کودک کمتر شود، والدین میتوانند کودک خود را به پارک یا خانه بازی ببرند. به این ترتیب در عین حال که مادر حضور دارد، کودک ارتباط با همسالانش را شروع میکند. از آنجایی که در سه سالگی، روند اجتماعی شدن کودک شکل میگیرد، بهتر است از این سن، کودک را به مهدکودک بسپارند. زمانی که بچهها شیر مادر میخورند و رابطه کپسولی با مادر دارند، پدران نقش زیادی ندارند. آیا پدران میتوانند این وابستگی را کم کنند؟ از همان سالهای ابتدایی بعد از دو سالگی، هرچه پدرها رابطه عمیقتری با کودک برقرار کنند، وابستگی کودک کمتر میشود. توصیه ما این است که پدر تنهایی بچه را به پارک ببرد، با او تنهایی و بدون حضور مادر بازی کند، او را به حمام ببرد و حتی میتواند در پوشک گرفتن بچه کمک کند. حضور پررنگ پدر باعث میشود، بچه سریعتر و راحتتر از مادر جدا شود و در محیطهای اجتماعی مانند مهدکودک راحتتر بماند. برخی از کودکان به هیچ روشی راضی نمیشوند به مهدکودک بروند و اضطراب جدایی در آنها خیلی بیشتر است. در چنین مواقعی چه راهحلی را به والدین پیشنهاد میکنید؟ تا یک و نیم سالگی، وقتی مادر از فرزند دور میشود، بچه تصور میکند مادر برای همیشه میخواهد او را ترک کند؛ بنابراین مادر باید همیشه در معرض دید کودک باشد. ولی بعد از دو سالگی کمکم این درک و تفکر را پیدا میکند که جدایی مادر به معنای ترک و طرد کردن او نیست. البته سازگار شدن بچهها با مهدکودک، به ویژگیهای شخصیتی آنها بستگی دارد. بچههایی که ویژگی سرشتی «کودکان آسان» دارند، خیلی سریع (در عرض یک هفته) با مهدکودک کنار میآیند. ولی کودکان بدقلق و دیرجوش که کمرو و خجالتی هستند، سختتر با محیط بیرون ارتباط برقرار میکنند و انعطافپذیری و سازگاریشان با محیط کمتر است، بنابراین اضطراب جدایی پیدا میکنند و وقتی مادر از آنها جدا میشود، گریه میکنند و فریاد میزنند که اینها همه از علائم اضطراب جدایی است. در چنین مواقعی مادر باید قوی باشد و روزهای اول در مهد بماند و به مرور زمان این مدت را کم کند. او نهایتاً تا یک هفته باید این کار را انجام دهد تا کودک بتواند به مهدکودک عادت کند. گاهی اوقات مادران وابستگی شدیدی به بچه دارند و با مشاهده گریه بچه کوتاه میآیند و کودک را در منزل نگه میدارند که این کار باعث میشود بچه وابستهتر شود. والدین باید بدانند راهحل اضطراب جدایی این نیست که بچه را به مادر بچسبانیم، بلکه مادر باید آنقدر قوی باشد و به فرزندش کمک کند تا از وابستگی او کم شود. آیا راهحل برای بچههایی که وابستگی شدیدی دارند، فرستادن آنها به مهدکودک است یا اینکه کلاسهای آموزشی نیز میتواند کمککننده باشد؟ اگر مادر نتوانست در سه سالگی بچه را به مهد بفرستد، میتواند در سه و نیم سالگی، چهار سالگی و پنج سالگی دوباره امتحان کند و اگر موفق نشد، باید بچه را به کلاسهای مختلف بگذارد تا از محیط دور شود. مادر باید بچه را به مربی بسپارد تا با محیط جدید منطبق شود. پدربزرگها و مادربزرگها هم نقش مهمی دارند و میتوانند با نگهداشتن بچهها و بازی کردن با آنها وابستگی و اضطراب جدایی آنها را کم کنند و حتی در سن ۵-۴ سالگی اگر بچه تمایل داشت، میتواند شب پیش پدربزرگ و مادربزرگش بماند. بسیار اهمیت دارد که والدین بدانند بچههایی که بعد از دو سالگی به والدین میچسبند ممکن است دچار اضطراب جدایی باشند و این روند طبیعی نیست. هر پدر و مادر مسؤولی باید بین ۳-۲ سالگی به فرزندش کمک کند تا وابستگیاش کمتر شود. مثلاً زمانی که مادر بعد از دو سالگی بچه را از شیر میگیرد، نباید سینهاش را در اختیار فرزند خود قرار دهد چون بچهها دوست دارند با سینه مادر بازی کنند یا به آن بچسبند. بهعنوان آخرین سؤال، وابستگی شدید بچهها به والدین در بزرگسالی چه تبعاتی در زندگیشان خواهد داشت؟ وابستگی از گهواره تا گور میتواند ادامه داشته باشد و بزرگترین ظلم والدین به بچهها این است که آنها را وابسته کنند. الگوی وابستگی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و اساساً فرهنگ مردم شرق، فرهنگ وابستگی است که همراه با غصه خوردن، اضطراب، حسرت و ترس از دست دادن عزیزان است. افرادی که به پدر و مادر خود وابسته هستند نگرانی بیمارگونه در مورد سلامت و از دست دادن آنها دارند و همیشه مضطرب هستند. از طرفی، بچههایی که در کودکی به والدین وابسته بودند در بزرگسالی به اطرافیانشان وابسته میشوند به گونهای که فرد ممکن است به جنس مخالف خود وابسته شود و برای اینکه رابطه ادامه داشته باشد، حاضر است تحقیر شود و غرورش شکسته و حقوقش پایمال گردد. این افراد به جنس موافق یا مخالف خود میچسبند و برای اینکه دوستان خود را از دست ندهند، مرتب در رابطه پیشقدم میشوند. حتی در مهدکودک نیز به مربی خود میچسبند و در مدرسه به یکی از معلمهایشان که مهربانتر است وابسته میشوند.