پرخاشگري چيست؟ بر طبق يك تعريف ، پرخاشگري رفتاري است كه به قصد آزار كسي يا آسيب رساندن به چيزي ابراز مي شود . در اين تعريف نيت فرد پرخاشگر مستند است. حال ميخواهيم به اين سؤال مهم كه گه گاه والدين از خود ميپرسند جواب دهيم؛ «چرا فرزندم پرخاشگري ميكند؟ با او چه كار كنم؟ آيا بايد او را تنبيه كنم و سرجايش بنشانم يا اينكه صبر كنم و كوتاه بيايم به اين اميد كه به مرور خوب ميشود؟» در مطالعهاي طولي ميزان پرخاشگري تعدادي كودك در زمانهاي مختلف و طي سالهاي متمادي (از 8 سال تا 30 سال) اندازهگيري شد؛ نتايج تحقيق نشان داد كودكاني كه در 8 سالگي از سوي همسالانشان به عنوان پرخاشگر معرفي شده بودند در سالهاي بعد نيز توسط ديگران به عنوان پرخاشگر معرفي ميشدند. با در نظر گرفتن اين تحقيق و تحقيقات مشابه ديگر، روانشناسان بر لزوم مداخله و اصلاح رفتار پرخاشگرانه كودك تأكيد دارند
عوامل پرخاشگري:
1. تغذیه: پايين بودن قند خون به عنوان يك عامل خصومت و تمايلات پرخاشگرانه عمل ميكند.
2-از ديگر عوامل مهم رفتار پرخاشگرانه، اعمال شيوههاي تربيتي مستبدانه و پرخاشگرانه در خانواده است. اگر كودك پرخاشگري ميكند، بررسي شيوه تربيتي پدر و مادر نيز ضرورت دارد. پدر يا مادري كه در خانواده پرخاشگري ميكند، سرمشقي براي كودك خود ميشود؛ كودك با مشاهده و تقليد رفتار پرخاشگرانه والدين، پرخاشگري را ياد ميگيرد و از آن براي غلبه بر ناكاميها و كنار آمدن با موقعيتهاي سخت زندگي، استفاده ميكند.
والديني كه از شيوههاي تربيتي مستبدانه مثل تنبيه بدني، دستورات مستقيم بدون توجيه كردن آنها ( تو بايد اين كار را انجام دهي چون من ميخواهم)، تهديد (اگر اين كار را انجام ندهي از بيرون رفتن خبري نيست) و محروميت (حق نداري دوستت را به خانه بياوري چون من از او خوشم نميآيد) استفاده ميكنند، احتمال پرخاشگري فرزند خود را افزايش ميدهند. همچنين در اين خانوادهها روابط صميمانه بين اعضاء، كمرنگ است؛ افراد خانواده احساس محبت و علاقه خود را به صورت كلامي و غيركلامي به يكديگر نشان نميدهند، در نتيجه احساس طرد شدن و دوست داشتني نبودن در ذهن کودک شکل می گیرد که تا حد زيادي رفتار پرخاشگرانه را در او افزايش ميدهد.
3. يكي از دلايل تكرار رفتار پرخاشگرانه اين است كه كودك به اين نتيجه ميرسد كه نه تنها رفتار پرخاشگرانهاش منجر به پيامد بدي نميشود بلكه تقويت هم ميشود. مثلاً والدين گاهي چون حوصله سر و صدا و داد و فريادهاي كودك خود را ندارند يا از رفتارهاي پرخاشگرانه او ميترسند، هنگام بروز رفتار پرخاشگرانه از سوي كودك سريع او را به خواستهاش ميرسانند تا او را آرام كنند، در نتيجه كودك ياد ميگيرد براي رسيدن به خواستهاش پرخاشگري كند؛ گاهي هم كودك تنها براي جلب توجه والدين به خود و قراردادن خود در كانون توجه خانواده پرخاشگري ميكند و والدين نيز بدون آنكه متوجه باشند با توجه به او (توجه مثبت مثل دلسوزي كردن)، او را به خواستهاش ميرسانند و به اين ترتيب احتمال اينكه در دفعات بعد براي جلب توجه والدين، پرخاشگري كند را افزايش ميدهند. از طرف ديگر تصوري كه كودك از پدر و مادرش در اين سن دارد با گذشته تفاوت پيدا ميكند؛ او در گذشته نظر بهتري نسبت به پدر و مادر و خانواده خود داشته، اما اكنون متوجه اشتباهات و نقايص آنها ميشود و همين مسئله در كودكان ايجاد بحران ميكند و باعث ناسازگاري كودك با والدين و ،نپذيرفتن خواستههاي آنها ميشود. ارزشهاي والدين به تدريج برايش كمرنگ ميشود و نسبت به اين ارزشها دچار شك و ترديد ميگردد و حتي گاه آنها را آشكارا تحقير ميكند.
4. الگو پذيري؛ روان شناسان، دوران كودكي را دوران تقليد مي دانند و از آن به دوراني كه حس تقليد در كودك قوي مي باشد ياد مي كنند. اگر دوستان و افرادي كه كودك در بيرون از خانه با آنها دوستي ميكند، افرادي پرخاشگر و زورگو باشند، احتمال اينكه كودك نيز پرخاشگر شود افزايش مييابد، چون كودك مجبور است براي پذيرفته شدن در گروه دوستان خود، ارزشها و قوانين آنها را بپذيرد و مشابه آنها رفتار كند. به نظر ميرسد اگر افرادي كه كودك درصدد كسب تأييد آنهاست، افرادي باشند كه خود به ارزشهاي اخلاقي و انساني از جمله همدلي با ديگران، توجه به حقوق ديگران، خوشخلقي و …